.
چهارشنبه، آذر ۱۸، ۱۳۸۸
آن که برآرد گل
ای دوست شکر بهتر، یا آنکه شکر سازد؟
خوبی قمر بهتر، یا آنکه قمر سازد؟
ای باغ تویی خوشتر یا گلشن و گل در تو؟
یا آنکه برآرد گل، صد نرگس تر سازد؟
ای عقل تو به باشی در دانش و در بینش
یا آنکه به هر لحظه صد عقل و نظر سازد؟
ای عشق، اگرچه تو آشفته و پرتابی
چیزی است که از آتش بر عشق کمر سازد
بیخود شدهی آنم، سرگشته و حیرانم
گاهیم بسوزد پَر، گاهی سر و پَر سازد
دریای دل از لطفش پر خسرو و پر شیرین
وز قطرهی اندیشه صد گونه گهر سازد
آن جمله گهرها را اندر شکند در عشق
وان عشق عجایب را هم چیز دگر سازد
شمسالحق تبریزی، چون شمس دل ما را
در فعل کند تیغی، در ذات سپر سازد
خوبی قمر بهتر، یا آنکه قمر سازد؟
ای باغ تویی خوشتر یا گلشن و گل در تو؟
یا آنکه برآرد گل، صد نرگس تر سازد؟
ای عقل تو به باشی در دانش و در بینش
یا آنکه به هر لحظه صد عقل و نظر سازد؟
ای عشق، اگرچه تو آشفته و پرتابی
چیزی است که از آتش بر عشق کمر سازد
بیخود شدهی آنم، سرگشته و حیرانم
گاهیم بسوزد پَر، گاهی سر و پَر سازد
دریای دل از لطفش پر خسرو و پر شیرین
وز قطرهی اندیشه صد گونه گهر سازد
آن جمله گهرها را اندر شکند در عشق
وان عشق عجایب را هم چیز دگر سازد
شمسالحق تبریزی، چون شمس دل ما را
در فعل کند تیغی، در ذات سپر سازد
اشتراک در:
پستها (Atom)