شنبه، مهر ۱۶، ۱۳۸۴

هميشه فاصله اي هست

.
مهران برايم نوشت درست است كه تو هر آنچه هستي هستي اما هر آنچه هستي باقي نخواهي ماند. چهارشنبه چند تا كتاب خريدم يكي هم اين بود: «شكوه آزادي». همان يكي دو صفحه ي اول پاسخي داشت براي اين تناقض. پاسخ كه نه. در واقع مي گفت همين است. يكي از تناقض هاي وجود انسان و تفاوتش با همه ي موجودات ديگر همين است كه او در عين حال كه هر آنچه هست هست اما مدام در حال شدن است. انسان پلي ميان بودن و شدن را مي پيمايد.
دلم مي خواهد تكه هايي از كتاب را همين جا بنويسم:

انسان همواره يك طرح و يك شدن است. بودنش در بردارنده ي شدن اوست و اين جمع اضداد است. او هميشه بين آن چيزي كه بوده و آن چه مي خواهد بشود، قرار دارد. او هميشه بين گذشته و آينده اش قرار دارد. او پلي معلق است ميان دو بي نهايت يعني گذشته و آينده. او در حال رسيدن به تعالي است. يك تعالي هميشگي.
آدمي يك فرايند است. يك سالك، يك زائر كه زندگي اش يك زيارت است. يك زيارت تمام نشدني كه براي هميشه ادامه دارد...
به چشم هاي يك گاو نگاه كنيد. مي بينيد چقدر آرام، ساده و بي دغدغه است؟ هيچ اضطراب، دلهره و غمي در آنها نيست. اما در چشم هاي يك انسان نگاه كنيد. هميشه غمگين است. هميشه دلهره در آن موج مي زند، هميشه نگراني اي در آن هست: نگراني از اين كه آيا چيزي كه مي خواهم بشوم مي شوم يا نه...
آدمي در تنش است. اين امر سبب افتخار اوست به اين دليل كه او قادر به بازآفريني خود است. بر اين اساس او يك خداست. و اين، سبب اندوه اوست به اين دليل كه امكان دارد كه او در اين فرايند شكست بخورد و قادر به آفرينش خود نباشد.

(شكوه آزادي/ اوشو)

می خواهم کتاب را بخوانم. دست و دلم می لرزد. جلدش را نگاه می کنم. عکسش را نگاه می کنم. چشم هایم را می بندم. آن را روی چشم هایم می خوابانم. کاغذش را بو می کنم. سرم را بر می گردانم. پشت پرده ی نارنجی درخت توی کوچه را نگاه می کنم.. بی قراری همیشگی من...
فاصله ی میان من و تو چیست؟
آن بی قراری.. آن لرزش دست و دل من، از آنچه این من در دل تو خواهد یافت.
آن لرزش دست و دل را رهــا خواهم کرد.

۸ نظر:

ناشناس گفت...

سلام . نمی دونم به کار بردن اصطلاح تناقض درسته یا نه اما به نظر من اینها نه همدگیر رو نقض می کنند و زیر سوال می برند و نه در تضاد هستند ، شاید بیشتر همدیگر را تکمیل می کنند چون در پی هر حالی آینده ای است و حالت دیگری برایش متصور نیست .
و در پی هر بودنی ، شدنی خواهد بود .
این یک سیکله که متوقف نخواهد شد .
اما در مورد گاو این را هم من اضافه می کنم که باز برای گاو گذشته ای که از آن آمده هم اهمیت ندارد چون گاو مثل بعضی از آدمها حال نگر است
.حال برایش اهمیت دارد و برای چنین افرادی جای نگرانی نیست چون فراد رو کی دیده و کی شنیده .

المیرا گفت...

گاوی که مثل آدم باشه گاو نیست که!و برعکس. حال نگر بودن آدم هم با گاو خب فرق می کنه.

ناشناس گفت...

سلام . اومدم بگم که آپدیت کردم . بیا پیش من .

ناشناس گفت...

بله واقعن همیشه فاصله ای هست خصوصن میان یافتن و دریافتن!!

ناشناس گفت...

اینجا رو باش !! خانم رو باش !! پس فکر کردی برای چی چند وقته هر جا که می نشینم و بلند میشوم ، آه وناله می کنم !! میگم شاید این طوری صدایم به گوش جهانیان برسه و ....

ناشناس گفت...

چه حس جالی و زیبایی
دل و یکجوری
می لرزونه

ناشناس گفت...

بله حدس زدم شما باشید دوست عزیز
مارا که قابل ندونسته بودید بگید کجا می رید
تا اتفاقی پیداتون کردم
پیش ما بیا
هنوز دوستیم:)

ناشناس گفت...

خوبی؟ خانوم . همیشه فاصله هست گاهی فکر می کنم اگه باشه خوبه یا نباشه . و انگار دومنی بهتر از اولیه .