خسته ی خسته ی خسته
کنار درخت، روی زمين، در حياط کليسا
دراز کشيدم
دستم را حلقه کردم
خراش های تنش را بوسیدم
عطرخاک باران خورده را فرو بردم
چشم هایم را بستم
و خوابيدم
کنار درخت، روی زمين، در حياط کليسا
دراز کشيدم
دستم را حلقه کردم
خراش های تنش را بوسیدم
عطرخاک باران خورده را فرو بردم
چشم هایم را بستم
و خوابيدم
خواب بهار را دیدم.
۱ نظر:
are eli jan beht miad ke bekhabio khabe baharo bbini
ارسال یک نظر