با وجود اندوهی که آن روزها در دلم بود انگار توان آن را داشتم که یکباره کوله بارم را زمین بگذارم و حتی شده برای لحظاتی سبکبار و بی زمان راه بروم و فقط گوش بسپارم. صدای روان امواج دریا مرا به یقین سبک لحظه ها نزدیک کرده بود..
بقیه ی خانواده دورترک اينجا و آنجا کنار ساحل نشسته بودند و گهگاه صداهایشان می آمد که «برویم، ظهر شده، خانه منتظرند». و من غرق در آن بي دغدغگي دور دست آشنا، و سبکباری و آرامش دل که دریا نثارم می کرد.
ما همانيم.
دلی که برای آن خنده های بی خیال و سرخوشانه ي كودكي می تپید همان دل است.
موها سپيد مي شوند و طرح چروک های کوچکی کنار چشم های من... اما،
ما همانیم...
ما فارغ از هر چه.
در یقین ساده و سبک لحظه ها
همآن ایم.
عبور كرده از وزن واژه ها
رها کن صدایت را!
عبور كرده از وزن واژه ها
رها کن صدایت را!
۵ نظر:
عبور بايد کرد...
Che narm o latif, che ghashang.
drood
relay nice
enghadr ghashange ke cheshmam khis shood o goosham gereft
naz bud nazz
ارسال یک نظر