.
یک بار که آرتور افسوس خورد که مرلین او را فقط با نیم نگاهی از جهان، در جنگل نگاه داشته است، مرلین غرید: «جهان؟ تصور می کنی که مردم جهان- افرادی که در دهکده دیدی- چگونه زندگی می کنند؟ آنها نگران لذت و رنج اند، جویای نیکی و در احتراز از دیگری. با این که زنده اند، زندگی خود را با نگرانی درباره مرگ به هدر می دهند. غنی یا فقیر شدن وسواس مداوم آنهاست و به ژرفترین ترس هایشان خوراک می رسانند.»
خوشبختانه کیمیاگر درون هیچ یک از اینها را تجربه نمی کند. چون حقیقت را می بیند، عدم حقیقت را نمی بیند. زیرا بازی اضداد- لذت و رنج، غنی و فقیر، خیر و شر- فقط مادامی حقیقت می نماید که نیاموزی از چهارچوب گسترده تر کیمیاگر ببینی. نفی نمی شود که این نمایشنامه ی زندگی روزمره برای مردم عادی بسیار واقعی است. نمایش بیرونی زندگی، زندگی است، اگر همه ی آنچه باور داری حس هایت باشند: آنچه می بینی و احساس می کنی.
فانیان برای حل این وسواس مشغولیت با ظواهر و تشنگی برای معنا به کیمیاگر بدل شدند. فانیان اندیشیدند که چیزی بیشتر از آنچه با آن به سر می بریم و دقیقا نمی دانیم آن چیز بیشتر چه می تواند باشد، باید وجود داشته باشد. مرلین به آرتور اندرز داد: «مدتی را صرف تامل کن- نه بر آنچه که می بینی، بلکه چرا آن را می بینی.»
نقل از کتاب «اکسیر» که دارم آن را می خوانم...
خوشبختانه کیمیاگر درون هیچ یک از اینها را تجربه نمی کند. چون حقیقت را می بیند، عدم حقیقت را نمی بیند. زیرا بازی اضداد- لذت و رنج، غنی و فقیر، خیر و شر- فقط مادامی حقیقت می نماید که نیاموزی از چهارچوب گسترده تر کیمیاگر ببینی. نفی نمی شود که این نمایشنامه ی زندگی روزمره برای مردم عادی بسیار واقعی است. نمایش بیرونی زندگی، زندگی است، اگر همه ی آنچه باور داری حس هایت باشند: آنچه می بینی و احساس می کنی.
فانیان برای حل این وسواس مشغولیت با ظواهر و تشنگی برای معنا به کیمیاگر بدل شدند. فانیان اندیشیدند که چیزی بیشتر از آنچه با آن به سر می بریم و دقیقا نمی دانیم آن چیز بیشتر چه می تواند باشد، باید وجود داشته باشد. مرلین به آرتور اندرز داد: «مدتی را صرف تامل کن- نه بر آنچه که می بینی، بلکه چرا آن را می بینی.»
نقل از کتاب «اکسیر» که دارم آن را می خوانم...
۱ نظر:
point taken!!
ارسال یک نظر